چند واژه و کار هورامی در خطر فراموشی


1) کُنه : مشک آب

2) هه لیز : مشک دوغ

3 ) مَشکولی : مشک کوچک دوغ ،  برای بردن دوغ به سر کارهای خارج از خانه ، مثل کشاورزی و باغداری.

4 ) جواله : مشک دسته دار جهت خنک کردن آّب که آن را از جایی آویزان می کردند .

5 ) خیگه : مشک نگهداری روغن محلی برای دراز مدت.

6 ) که نوه هه رینه : ظرف گِلی جهت نگهداری غلات که با معجون کاه و مو و گِل درست می شده است

7 ) تاینچه : ظرف جابجایی غلات از مزرعه به خانه و جاهای دیگر . این ظرف در محل توسط زنان درست    می شد .

8 ) جوالی : وسیله بافته شده از موی بز جهت جمع آوری علوفه جات

9 ) باره نه گیر : آلت کوبیدن علوفه ها در جواله ها . ساخته شده از چوب بلوط

10 ) به سولی : ظرف گِلی برای نگهداری حبوبات مثل عدس ، نخود ، لوبیا ، ارزن و غیره

11 ) کُنه لان : که معکوس آن لانه کُنه می شود ، جای نگهداری کُنه ها بوده است

12 ) تاولان : سنگی از جنس بخصوص به اندازه ی یک دیس برنج برای پخت نوعی نان به اسم کُلیره .

13 ) روچن : سوراخ پشت بام کاه دان برای تخلیه ی علوفه ها به درون آن .

14 ) هه روه نه ی : عمل جمع آوری علوفه ها از کوه به خانه با الاغ.

15 ) هاره کر : عمل ساییدن حبوبات با یک سنگ گِرد 50 کیلویی  ، که به سنگ آن هاره گل می گفتند .

16 ) بانه ناو : عمل سفت و براق کردن پشت بام ها در تابستان با مخلوط آب و خاک نرم ، که با سنگ صافی به نام هیله ساو  انجام می شد .

موقعیت جغرافیایی روستای دژن


موقعیت جغرافیایی روستای دژن
وقتی از کامیاران به سمت مریوان حرکت می کنی پس از طی مسافتی حدود 45 کیلو متر جاده ی آسفالت به یک گردنه به اسم زمان گریوه می رسی ، دست راست جاده ای شوسه جدا می شود . روبرویت کوهی دیده می شود،که جاده مار پیچ از لابه لای درختان بلوط می گذرد و پس از طی تقریبا 4 کیلو متر به روستای مذکور   می رسد . که در میان دو کوه قرار گرفته است . و روستا در دامنه ی این دو کوه در دو محله بنا شده است . که محله جنوبی آن جدید و نو ساز و محله ی شمالی آن قدیمی با بافت معماری قدیمی . روستا در محاصره ی کوهها قرار گرفته ، و تنها از سوی شرق و غرب باز است . و همین محصور بودن در میان کوهها باعث شده  که اسم دژن را برای آن انتخاب کنند .

" دژن " یعنی دژ و قلعه . و با دیدن آن در می یابی که واقعا چه اسم بامسمّایی.

گفتیم که روستا در دو محله بنّا شده است . در محله ی شمالی آن خانه ها به شکل پلکانی و روی هم ساخته شده اند ،که به خاطر موقعیت آن است . امّا در محله ی جنوبی ساختار خانه معمولی ودر کنار یکدیگر بنّا شده اند ، و چون محله ای جدید است ، کوچه ها تقریبا ماشین رو هستند واین از مزیتهای  این محله محسوب می شود ، اما در مقابل زمستان های سردی دارند و تردد در آن در زمستان های پر بارش مشکل است . که در گذشته به خاطر این مشکل ، کسی در آن جا خانه  نمی ساخت . اما با زیاد شدن جمعیّت ، و جوابگو نبودن محله ی قدیمی

برای مردم ، محله جدید چند سالی است که رشدی قارچی شکل کرده و می کند و الان که سال 92 شمسی

می باشد تقریبا جمعیّت هر دو محله برابر است .

لازم به ذکر است که علل اصلی بنای این روستا در موقعیت ذکر شده ، یکی دور از دسترس دزد و راهزن بودن و

دیگری وجود چشمه های آب در درّه واقع در میان روستا ، که شریان حیاتی آن محسوب می شوند .             وچه زیبا گفته اند: که هر جا آب هست آبادی هست .

آب چند تا چشمه ، علاوه بر تامین آب آشامیدنی مردم  ، مازاد آن نیز برای آبیاری باغ های شرق روستا ، استفاده می شود . که البته این باغها نمای زیبایی به روستا بخشیده است .

پوشش گیاهی اطراف روستا درختانی چون : زالزالک، بلوط ، بادام وحشی ، آلبالوی وحشی ، ون ، گلابی کوهی،

و... می باشد . در روستا هر فصلی زیبایی خاص خود را دارد : بهار ، با سرسبزی و رویش گلهای رنگارنگ و   نغمه ی سینه زرد ها و شر شر دلنشین آب از میان درّه ها و تابستان با زرّین کردن گندم زارها و علفها و بوی مطبوع میوه های باغی مانند هلو - انجیر - انگور - انار و ... پاییز هم با ایجاد تنوّع رنگ در برگ درختان ، از زرد و اخرایی و آتشین و غیره جذابیّتی خاص به طبیعت روستا می بخشد . اما زمستان که می رسد ابتدا قلّه ی دژن

عمامه ی سفیدی به سر می بندد ، وبه تدریج برف پایین و پایین تر می آید و کل طبیعت روستا را می پوشاند ، و

اختلاف رنگ ازمیان رفته و یک رنگی جایگزین می شود . که این هم یک رنگ بودن را به ما یاد آور می شود .

تمام این توصیفات مشتی است از خروارها زیبایی که در این نقطه از کردستان زیبا نهفته است .


از تمام دوستان و عزیزان طرفدار طبیعت و زیبایی دعوت می شود ، تشریف بیاورید واز نزدیک از آن لذّت ببرید . در خدمت همه ی عزیزان هستیم .

 




                                                      امکانات روستا

روستا از امکاناتی چون : جاده ی شوسه - آب آشامیدنی مناسب - شبکه فاضلاب کشی - تلفن ثابت - برق - دکل تلویزیونی - خانه بهداشت - مدرسه ابتدایی و راهنمایی - کتاب خانه فرهنگی - طرح هادی - و اخیرا گاز  برخوردار است . که البته بعضی از آنها با همکاری و همیاری مردم دایر شده است .

علاوه بر اینها مسجد نو بنیادی دارد که تماما به همت و تلاش مردم ودر طی یک سال بنا شده است . که گواه و دلیلی روشن بر اتحاد و همکاری میان مردم روستاست .

                                      وضعیت شغل مردم و کشاورزی

به دلیل موقعیت روستا و قرار گرفتن در میان کوه ها و درّه ها ، از داشتن زمین های مرغوب کشاورزی بی بهره است . امّا با تلاش و پشتکار ، مردم کرت هایی در حاشیه ی این دره ها درست کرده و باغ ها و باغچه های در حدود نیم هکتاری ایجاد کرده اند ،که میان سالان و سالخوردگان روستا در آنها مشغول به کارند واز این راه امرار معاش می کنند . اما به تازگی پا را قدمی فرا تر گذاشته ودر حاشیه ی رود سیروان ، با گرفتن پروانه بهره برداری

از آب این رود ، باغ هایی درست شده که در مقایسه با باغ های قدیمی ، بزرگتر و با درآمد تر هستند . و محصولات صیفی و باغی از جمله : توت فرنگی فلفل و لوبیا سبز و انار - هلو - به - وغیره انجام می آورند .

لازم به ذکر است که تنها شاید نزدیک به 40درصد از مردم مشغول این کار هستند و مابقی آنها که بیشتر جوانان هستند در شهرهای مختلف ایران مشغول کارگری و کارهای ساختمانی هستند .

در کل از نظر وضعیت اقتصادی در حد متوسط وبالاتر هستند که این هم به خاطر جدیّت و تلاش مردم روستا     می باشد ، چون همیشه اورامی ها از نظر پر کاری و فعالیّت زبانزد خاص و عام هستند .

                                وضعیت تحصیلی 

از نظر تحصیل و ادامه تحصیل جوانان وضعیّت قدری اسف بار و نگران کننده است . واین هم ناشی از چند دلیل می باشد : اول - نداشتن الگو و نمونه ای برای ادامه تحصیل جوانان  ، که خود ناشی از این می باشد که روستا

دیر از نعمت معلم و مدرسه برخوردار شده است.

دوم : حمایت نکردن خانواده ها از بچه برای ادامه تحصیل آنها ، که شاید به خاطر بار مالی آن و عدم اعتماد به بچه ها به اینکه بتوانند در شهر ها ادامه تحصیل بدهند .

سوم : اینکه مردم به این دید به تحصیل نگاه می کنند که درس خواندن برای پولدار ها خوب است ، که هزینه کنند

چون دیر نتیجه می دهد . بنابر این مردم شغلی را می پسندند که زود به بار نشیند وآن هم گارگری و کار کشاورزی است . که البته قضاوت کردن در این زمینه مقداری مشکل است ، چون قدما گفته اند " چون ما شوی

بدانی "

باذکر این معایب و مشکلات البته نور امیدی همیشه جایی پیدا می شود ،که به حمد الله با رشد علم و تکنولوژی

ونیاز نسل جوان به آن،بارقه ایاز امید ایجاد شده، که این نسل به ادامه تحصیل رغبت خوبی پیدا کرده وحتی تا مقطع دکتری درس می خوانند . که جای بسی افتخار است . اما در زمینه ادامه تحصیل دختران هنوز طلسم ضعیفه بودن آنها شکسته نشده ، که امید است این دید روزی عوض شده و این طلسم نیز شکسته شود . 

                                            قدمت روستا

تاریخ دقیق بنای روستا مشخص نیست اما از روی شواهد و قراین از جمله قبرستان های اطراف روستا بر می آید

که قدمت آن به دوره قبل از اسلام بر میگردد .

                                          جاهای تفریحی و دیدنی

تمام طبیعت روستا در فصل بهار زیبا و دیدنی است اما چند جایی دیدنی ترند : آویسر - ترخان آباد پیر حاج . که البته در سال های اخیر به علت کم آبی از رونق آنها مقداری کاسته شده است . مردم روستا تا سال 1356 در تابستان به ییلاق خوش آب و هوای ترخان آباد کوچ می کردند ، اما از آن سال به بعد با کم شدن دامهایشان و بر خورداری از آب لوله کشی ،این سنت دیرین را ترک و یکجا نشین شده اند .

                                               بزرگان روستا

روستا از قدیم الایام جای عارفان و عاشقان عرفان و معرفت بوده است . وطالبان علوم دینی از اطراف برای طلب علم به این روستا آمده اند ،واز محضر بزرگانی چون : فخرالعلما - شیخ مسعود و شیخ عماد ودیگر بزرگان کسب فیض کرده اند . که امید است راه شان سبز و پر رهرو بادا . انشاالله

                                        جمعیّت و خانوارهای روستا 

جمعیت کنونی روستا ، یعنی تا سال 92 حدود 700 نفر می باشد . و تعداد خانوار های این روستا 170 می باشد

که در سال های اخیر به خاطر ازدواج جوانان و عدم مهاجرت شان به شهر ها رشد زیادی کرده است . و جای بسی خوشحالی استد که جوانا با ساخت خانه های نو ساز رونقی به بافت قدیمی روستا داده اند .


                                                             رحمـــــــــان مردوخــــــــــــــــــــــی




120جمله ی مسجّع ، نغز و پر معنی از گلستان سعدی



1- هر که دست از جان بشوید ، هر چه در دل دارد بگوید .

2- دروغ مصلحت آمیز ، به از راست فتنه انگیز .

3- نه هر چه به قامت مهتر ، به قیمت بهتر .

4- ده درویش در گلیمی بخسبند ، دو پادشاه در اقلیمی نگنجند .

5- خزانه ی بیت المال لقمه ی مساکین است ، نه طعمه ی اخوان الشیاطین .

6- معزولی به نزد خردمندان ، به که مشغولی .

                                            معزول : از کار بر کنار شده  ،  مشغول : شاغل

7- ظرافت بسار کردن ، هنر ندیمان است و عیب حکیمان .

8- آن را که حساب پاک است ، از محاسبه چه باک است .

9- نان خود خوردن و نشستن ، به که کمر شمشیر زرّین به خدمت بستن .

10- دوستان به زندان به کار آیند ، که بر سفره همه ی دشمنان دوست نمایند .


            متن کامل در ادامه مطلب >>>

ادامه نوشته

زندگی نامه شیخ اجل ( سعدی شیرازی )


بنام خداوند جان و خرد

 

ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله مشهور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گویایرانی است. شهرت او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. مقامش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن داده‌اند.و اثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات وی است.

زندگی‌نامه

سعدی در شیراز زاده شد. پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی، فرمانروای فارس شاغل بود.سعدی کودکی بیش نبود که پدرش در گذشت. در دوران کودکی با علاقه زیاد به مکتب می‌رفت و مقدمات علوم را می‌آموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و به خصوص حمله سلطان غیاث‌الدین، برادر جلال الدین خوارزمشاه به شیراز (سال ۶۲۷) سعدی راکه هوایی جز کسب دانش در سر نداشت برآن داشت دیار خود را ترک نماید. سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزه‌های امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت سعدی در گلستان... غزالی را «امام مرشد» می‌نامد...

نکته در خور توجه، رفاه دانشمندان در این زمانه، بود. خواجه نظام الملک طوسی، نخستین کسی بود که مستمری ثابت و مشخصی برای مدرسین و طلاب مدارس نظامیه، تنظیم نمود. این امر، موجب شد تا اهل علم، به لحاظ اجتماعی و اقتصادی، از جایگاه ویژه و امنیت خاطر وافری بهره‌مند شوند.

غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهاب‌الدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت. این شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی، اشتباه گرفت. معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (سال درگذشت ۶۳۶) بوده‌است که در هویت اصلی وی بین پژوهندگان (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد. پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای گوناگونی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثار خود اشاره کرده‌است. در این که سعدی از چه سرزمین‌هایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمی‌توان بسنده کرد و به نظر می‌رسد که بعضی از این سفرها داستان‌پردازی باشد (موحد ۱۳۷۴، ص ۵۸)، زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام و حجاز سفر کرده‌است. و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کرده باشد.

سعدی در حدود ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی(۶۲۳-۶۵۸) بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس به آنان خراج می‌داد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ۴ صفر ۶۵۶) به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی شیراز پناهگاه دانشمندانی شده بود که از دم تیغ تاتار جان سالم بدر برده بودند. در دوران وی سعدی مقامی ارجمند در دربار به دست آورده بود. در آن زمان ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعد بن ابوبکر که تخلص سعدی هم از نام او است به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدی بوستان را که سرودنش در ۶۵۵ به پایان رسید، به نام ابوبکر سعد کرد. هنوز یکسال از تدوین بوستان نگذشته بود که در بهار سال ۶۵۶ دومین اثرش گلستان را بنام ولیعهد سعدبن ابوبکر بن زنگی نگاشت و خود در دیباچه گلستان می‌گوید. هنوز از گلستان بستان یقینی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.

سعدی جهانگردی خود را در سال ۱۱۲۶ آغاز نمود و به شهرهای خاور نزدیک و خاور میانه، هندوستان، حبشه، مصر و شمال آفریقا سفر کرد(این جهانگردی به روایتی سی سال به طول انجامید)؛ حکایت‌هایی که سعدی در گلستان و بوستان آورده‌است، نگرش و بینش او را نمایان می‌سازد. وی در مدرسه نظامیه بغداد دانش آموخته بود و در آنجا وی را ادرار بود. در سفرها نیز سختی بسیار کشید، او خود گفته‌است که پایش برهنه بود و پاپوشی نداشت و دلتنگ به جامع کوفه درآمد و یکی را دید که پای نداشت، پس سپاس نعمت خدایی بداشت و بر بی کفشی صبر نمود. آن طور که از روایت بوستان برمی آید، وقتی در هند بود، سازکار بتی را کشف کرد و برهمنی را که در آنجا نهان بود در چاله انداخت و کشت؛ وی در بوستان، این روش را در برابر همه فریبکاران توصیه کرده‌است. حکایات سعدی عموماً پندآموز و مشحون از پند و و پاره‌ای مطایبات است. سعدی، ایمان را مایه تسلیت می‌دانست و راه التیام زخم‌های زندگی را محبت و دوستی قلمداد می‌کرد. علت عمر دراز سعدی نیز ایمان قوی او بود.

اختلاف نظر در تاریخ تولد و فوت

بر اساس تفسیرها و حدس‌هایی که از نوشته‌ها و سروده‌های خود سعدی در گلستان و بوستان می‌زنند، و با توجه به این که سعدی تاریخ پایان نوشته شدن این دو اثر را در خود آن‌ها مشخص کرده‌است، دو حدس اصلی در زادروز سعدی زده شده‌است. نظر اکثریت مبتنی بر بخشی از دیباچهٔ گلستان است (با شروع یک شب تأمل ایام گذشته می‌کردم)که براساس بیت (ای که پنجاه رفت و در خوابی) و سایر شواهد این حکایت، سعدی را در ۶۵۶ قمری حدوداً پنجاه‌ساله می‌دانند و در نتیجه تولد وی را در حدود ۶۰۶ قمری می‌گیرند. از طرف دیگر، عده‌ای، از جمله محیط طباطبایی در مقالهٔ (نکاتی در سرگذشت سعدی) بر اساس حکایت مسجد جامع کاشغر از باب پنجم گلستان (با شروع سالی که محمد خوارزمشاه، رحمت الله علیه، با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد) که به صلح محمد خوارزمشاه که در حدود سال ۶۱۰ بوده‌است اشاره می‌کند و سعدی را در آن تاریخ مشهور می‌نامد، و بیت (بیا ای که عمرت به هفتاد رفت) از اوائل باب نهم بوستان، نتیجه می‌گیرد که سعدی حدود سال ۵۸۵ قمری، یعنی هفتاد سال پیش از نوشتن بوستان در ۶۵۵ قمری، متولد شده‌است. بیشتر پژوهندگان (از جمله بدیع‌الزمان فروزانفر در مقالهٔ «سعدی و سهروردی» و عباس اقبال در مقدمه کلیات سعدی) این فرض را که خطاب سعدی در آن بیت بوستان خودش بوده‌است، نپذیرفته‌اند. اشکال بزرگ پذیرش چنین نظری آن است که سن سعدی را در هنگام مرگ به ۱۲۰ سال می‌رساند. حکایت جامع کاشغر نیز توسط فروزانفر و مجتبی مینوی داستان‌پردازی دانسته شده‌است، اما محمد قزوینی نظر مشخصی در این باره صادر نمی‌کند و می‌نویسد «حکایت جامع کاشغر فی‌الواقع لاینحل است». محققین جدیدتر، از جمله ضیاء موحد (موحد ۱۳۷۴، صص ۳۶ تا ۴۲)، کلاً این گونه استدلال در مورد تاریخ تولد سعدی را رد می‌کنند و اعتقاد دارند که شاعران کلاسیک ایران اهل «حدیث نفس» نبوده‌اند بنابراین نمی‌توان درستی هیچ‌یک از این دو تاریخ را تأیید کرد.

آثار

از سعدی، آثار بسیاری در نظم و نثر برجای مانده‌است:

بوستان: کتابی‌است منظوم در اخلاق.

گلستان: به نثر مسجع

دیوان اشعار: شامل غزلیات و قصاید و رباعیات و مثنویات و مفردات و ترجیع‌بند و غیره (به فارسی) و چندین قصیده و غزل عربی.

مواعظ: کتابی‌است چون دیوان اشعار

صاحبیه: مجموعه چند قطعه فارسی و عربی‌است که سعدی در ستایش شمس‌الدین صاحب دیوان جوینی، وزیر اتابکان سروده‌است.

قصاید سعدی: قصاید عربی سعدی حدود هفتصد بیت است که بیشتر محتوای آن غنا، مدح، اندرز و مرثیه‌است. قصاید فارسی در ستایش پروردگار و مدح و اندرز و نصیحت بزرگان و پادشاهان آمده‌است.

مراثی سعدی:قصاید بلند سعدی است که بیشتر آن در رثای آخرین خلیفه عباسی المستعصم بالله سروده شده‌است و در آن هلاکوخان مغول را به خاطر قتل خلیفه عباسی نکوهش کرده‌است. سعدی چند چکامه نیز در رثای برخی اتابکان فارس و وزرای ایشان سروده‌است.

مفردات سعدی:مفردات سعدی شامل مفردات و مفردات در رابطه با پند و اخلاق است.

رسائل نثر:

کتاب نصیحةالملوک-رساله در عقل و عشق-الجواب-در تربیت یکی از ملوک گوید-مجالس پنجگانه -هزلیات سعدی

از میان چاپ‌های انتقادی آثار سعدی دو تصحیح محمدعلی فروغی و غلامحسین یوسفی از بقیه معروف‌ترند...

بوستان کتابی‌است منظوم در اخلاق در بحر متقارب (فعولن فعولن فعولن فعل) و چنان‌که سعدی خود اشاره کرده‌است نظم آن را در ۶۵۵ ه‍. ق. به پایان برده‌است. کتاب در ده باب تألیف و تقدیم به ابوبکر بن سعد زنگی شده‌است. معلوم نیست خود شیخ آن را چه می‌نامیده‌است. در بعضی آثار قدیمی به آن نام سعدی‌نامه داده‌اند. بعدها، به قرینهٔ نام کتاب دیگر سعدی (گلستان) نام بوستان را بر این کتاب نهاد...

باب‌های آن از قرار زیر است:

عقل و تدبیر و رای-احسان-عشق و مستی و شور-تواضع-رضا-قناعت-عالم تربیت-شکر بر عافیت-توبه و راه صواب-مناجات و ختم کتاب

اّنچه عیان است اینکه بوستان بر سبک مثنوی حماسی سروده شده و احتمالاً سعدی آن‌را به تقلید از فردوسی و بر وزن شاهنامه سروده‌است، حال آنکه طبع لطیف او فرصت حماسه سرایی بر وی نگسترده‌است آن‌سان که در شعر حماسی خود می‌سراید:

مرا در سپاهان یکی یار بود

که جنگاور و شوخ و عیار بود

در این بیت نیز صفت شوخ بودن شاهدان را به جنگاوران منتسب می‌کند

واین شعر که قیاس بوستان وشهنامه‌است.

فردوسی می‌سراید:

برد کشتی اّنجا که خواهد خدا

وگر جامه بر تن درد ناخدا

و سعدی در بوستان این گونه بسراید:

خدا کشتی اّنجا که خواهد برد

اگر ناخدا جامه بر تن درد

گلستان کتابی است که سعدی یک سال پس از اتمام بوستان، کتاب نخستش، آن را به نثر آهنگین فارسی در هشت باب «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فوائد خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تأثیر تربیت»، و «آداب صحبت» نوشته‌است...

نمونه‌ای از نثر از گلستان سعدی:

منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت٬هر نفسی که فرو می‌رود ممد حیات است و چون برون می‌آید مفرح ذات پس در هر نفس دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب...

غزلیات

غزلیات سعدی در چهار کتاب طیبات، بدایع، خواتیم و غزلیات قدیم گردآوری شده‌است.

مواعظ

مواعظ آخرین اثر سعدی و در ضمیر بهترین آثار سعدی"ست. شعر مشهور زیر از نمونه غزل‌های مواعظ سعدی است.

                                       (برگرفته از وبلاگ آسمان ایران من و تو )

شعر بهار سروده مدیر وبلاگ


وه هار فه سلیوه ن نه چوار فه سلی سال    *  به ئامایش شه مال که رو گرمو قال

وه ختی زه لانش شکست دا په نه              *     مه بو پادشا جه سه ر تخته نه 

ته بیعه ت جه شه وق سو لتان تازه            *      شادی و زه وقشه ن به بی اندازه

په ری نیشان دای شادی و شورشان         *   ده شت و کو و که مه ر زمورود پوشان

شکوفه ی ره نگ سور جه سه رو شاخا    *     وه نه وشه ی مل که ج جه دلی باخا

سوسه نی وه ش بو به رزه ده ماخا          *     بی ینی مه رهه م بی کونه ئاخا

ئینه نیشانه ی ئامای وه هاره ن               *      وه خت ته قالاو ته لاش و کاره ن

جه دیهاته نه خو کار مه خیزیو                  *       ئیتر دیهاتی یانه ش مه بیزیو

سوح تا ویره گه ئی یالو ئه و یال               *    چه نی ره فیقان هم چه نی هم سال

پیژو کو قنه ر به ر مارا جه خاک                *    سینه و زه مینی مه که را چاک چاک

گوششان به نغمه و سینه زه رداوه           *   تا کو ویره گه نه وازش داوه

دوکله ریسیچ خو به ئاهنگی وه ش           *   حه ر تاوی له قی مه گیرو باوه ش

 ئاییچ ئینه یه وه زیفه زانوو                      *    ئا ماو وه هاری جه گوش مه وانوو

هاژه ی شه تاواو سه و زی سه ر به نه ن  *    خه م و په ژاره جه دل هور که نه ن

هه ر که س فرسه تش غه نیمه ت زانا      *     هه م مه بو عارف هه م مه بو زانا

چو نکه ته فه کور جه لی ته بیعه ت          *       عاقل مه که رو پور جه معرفه ت

وه هار نمونه ی روی قیامه ته ن               *       زینه که ره وه ی باخ و درخته ن

جه خاکی تیره و سه ردو زمسانان           *    سه ر ئاورده ن به ر چه ن جور گورالان

هه ر کام به رنگو عه ترو بو ویشان            *      جه روی خاکه وه وی مه دا نیشان

مه خلوقات مه شو جه وه شی وه هار     *           به یاگی بارا شوکری کردگار


                                       

مدح رمضان - سروده خودم


مزگینی  به ن ئه ی یاران                           *  ها ته و به هاری قورئان

مانگی خه یرو ئیحسانه                             * هه م خویندنی قورئانه

درگای دوزخ دا خرا                                   * شه یتان له زه نجیر درا

یاران حه رتا ئه توانن                                 *  فرسه ت غه نیمه ت زانن

ئه م روژانه فرسه ته                                * که سبی خه یرو و ره حمه ته

نیعمه تو خه یرو چاکه                              *  حه رتا ئه توانی راکه

فه رموده ی خودای مه زنه                        * روژو وان میوانی منه 

خوم ئه توانم جه زای ده م                        * له لای خوما په نای ده م

مانگی لیله القدر، نزولی قورئان                * له ده سی نه ده ن ئه ی یاران، ئامان

به اندازه ی خوت توشه ی خه یر جه م که  * له م گشته خیره خوت بی به ش مه که

ئه م خه یره سوفره ی مانگی خودایه        *  ئامان له م سوفره نه بی  بی مایه 

ته مه نام له خودا ئه مه یه بوتان          *   به بی که سبی خه یر نه چی له ده ستان


ماجرایی آموزنده : هیج مانعی در دنیا وجود ندارد!



ماجرایی آموزنده : هیج مانعی در دنیا وجود ندارد!

پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد

پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی
دوستدار تو پدر

پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام
4 صبح فردا 12 نفر از مأموران Fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم

هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید . مانع ذهن است ، نه اینکه شما یا یک فرد کجا هستید.

عکس ها و نکته ها

فاصله دختر تا پير مرد يک نفر بود ؛ روي نيمکتي چوبي ؛

روبه روي يک آب نماي سنگي . پيرمرد از دختر پرسيد :

 - غمگيني؟

 - نه .

 - مطمئني ؟

 - نه .

 - چرا گريه مي کني ؟

 - دوستام منو دوست ندارن .

 - چرا ؟

 - چون قشنگ نيستم .

 - قبلا اينو به تو گفتن ؟

 - نه .

 - ولي تو قشنگ ترين

 دختري هستي که من تا

 حالا ديدم .

 - راست مي گي ؟

 - از ته قلبم آره

 دخترک بلند شد پيرمرد را بوسيد و به طرف دوستاش دويد ؛ شاد شاد.

 چند دقيقه بعد پير مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کيفش را باز کرد ؛

عصاي سفيدش را بيرون آورد و رفت !!!

 

شــک نـدارم هـمـین روزها ...

هیـچ گـرسـنه ای باقی نمــــی ماند ...

هـــمه سیــــر مـی شـوند, از زنــدگی ...
 



تلخ ترين خريد دنيا،خريد عصا براي پدرم بود ...

 


چه سنگدل است سيري که گرسنه اي را نصيحت مي کند  تا درد

گرسنگي را تحمل نمايد.   -  جبران خلیل جبران


دائم شکر گذار باشیم  که :

شاید بدترین شرایط زندگی ما ، برای دیگرا آرزو باشد .


چه دردناک است اگر مشق کند  بابا نان داد

 

چرچيل(نخست وزير اسبق بريتانيا) روزي سوار تاکسي شده بود و به دفتر BBC

 
براي مصاحبه مي‌رفت. هنگامي که به آن جا رسيد به راننده گفت آقا لطفاً نيم
 
ساعت صبر کنيد تا من برگردم.
 
راننده گفت: “ نه آقا! من مي خواهم سريعاً به خانه بروم تا سخنراني
 
چرچيل را از راديو گوش دهم” .
 
چرچيل از علاقه‌ي اين فرد به خودش خوشحال و ذوق‌زده شد و يک 
اسکناس ده
 
پوندي به او داد. راننده با ديدن اسکناس گفت: “گور باباي چرچيل! اگر بخواهيد،
 
تا فردا هم اين‌جا منتظر مي‌مانم!”

بقیه درج در ادامه مطلب >>>

ادامه نوشته

شهر ما خانه ما



یادمان باشدهر پس مانده اي که‌ زمین می اندازیم ، قامت یک نفر را خم میکند...


چند حکایت خواندنی

امان از شر زبان مردم ” از شیخ بهایی ”

آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا :

اگر بسیار کار کند، می‌گویند احمق است !

اگر کم کار کند، می‌گویند تنبل است!

اگر بخشش کند، می‌گویند افراط می‌کند!

اگر جمعگرا باشد، می‌گویند بخیل است!

اگر ساکت و خاموش باشد می‌گویند لال است!!!

اگر زبان‌آوری کند، می‌گویند ورّاج و پرگوست ..!

اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گویند ریاکاراست!!!

و اگر نکند میگویند کافراست و بی‌دین …..!!!

لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد

و جز ازخداوند نباید ازکسی ترسید.

پس آنچه باشید که دوست دارید.

شاد باشید ؛

مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.

ليوان پر از غم!!!

یک استاد دانشگاه کلاسش را با بالا بردن لیوانی که درونش مقداری آب بود شروع کرد. او لیوان را به اندازی که همه آنرا ببینند بالا گرفت و از دانشجویان پرسید: "فکر میکنید وزن این لیوان چقدر است؟"

دانشجویان پاسخ دادند...

"50 گرم!"...

"100 گرم!"....."150 گرم!"

استاد گفت:

"تا زمانی که آنرا وزن نکنم واقعاً نمی دانم.

اما سوال من این است که اگر برای چند دقیقه لیوان را به همین صورت نگه دارم چه اتفاقی می افتد؟"

دانشجویان پاسخ دادند: "هیچی!"

استاد پرسید: "خوب اگر همین حالت به مدت یک ساعت نگه دارم چطور؟"

یکی از داشجویان گفت: "دستتان درد می گیرد."

"درست، حالا اگر به مدت یک روز لیوان را بالا نگه دارم چه؟"

یکی از دانشجویان پاسخ داد:

"دستتان کرخت و بی حس می شود و ممکن است دچار فشار شدید عضلانی و رعشه شوید و مطمئن کارتان به بیمارستان می رسد!"

... و همه شروع به خندیدن کردند.

استاد گفت:

"خیلی خوب، اما آیا در تمام این مدت وزن لیوان تغییر می کند؟"

همگی جواب دادند: "خیر"

استاد دانشجویان را به فکر فرو بُرد: "پس چه چیزی باعث فشار عضلانی و درد دست شد؟ اکنون برای رهایی از درد چه کاری باید انجام دهم؟"

یکی از دانشجویان پاسخ داد: "لیوان را زمین بگذارید!"

استاد گفت: "دقیقاً!"

مشکلات زندگی چیزی شبیه این هستند. برای چند دقیقه در ذهنتان نگهشان دارید، بنظر مشکلی پیش نمی آید.

برای مدتی طولانی نگهشان دارید، دردش شروع می شود.

باز هم مدت زمان نگهداری را بیشتر کنید، باعث رخوت، رعشه و ناتوانی شما میگردند.

قادر به انجام هیچ کاری نخواهید بود.

فکر کردن به چالشها و مشکلات زندگی مهم است، اما حتی مهم تر این است که در انتهای هر روز قبل از خواب آن مشکلات را زمین بگذارید.

به این ترتیب استرستان رفع می شود و وقتی از خواب بیدار می شوید سرحال، با نشاط و قوی هستید و میتوانید هر مشکل و چالشی که در طول روز با آن برخورد میکنید را برطرف کنید.

نقطه ضعف = نقطه قوت

کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود ، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاه ها ببیند. در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد. بعد از 6 ماه خبررسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود.استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد.سر انجام مسابقات انجام شدو کودک توانست در میان اعجاب همگان با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد! سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاه ها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود و سال بعد نیز در مسابقات کشوری، آن کودک یک دست موفق شد تمام حریفان را زمین بزند و به عنوان قهرمان سراسری کشورانتخاب گردد.

وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید. استاد گفت: "دلیل پیروزی تو این بود که اولاً به همان یک فن به خوبی مسلط بودی، ثانیاً تنها امیدت همان یک فن بود، و سوم اینکه راه شناخته شده مقابله با این فن ، گرفتن دست چپ حریف بود که تو چنین دستی نداشتی!

 یاد بگیر که در زندگی ، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت خود استفاده کنی.

راز موفقیت در زندگی ، داشتن امکانات نیست ، بلکه استفاده از "بی امکانی" به عنوان نقطه قوت است."

حکایات بعدی را در ادامه مطلب بخوانید ...

ادامه نوشته

فقر اینه که ...


نظر دکتر شریعتی در مورد فقر را بدانید

اسلام بر خلاف مذاهب دیگری که توجیه کننده ی فقر را مناسبات زندگی اجتماعی میدانند، بزرگترین آموزش یافته ی مکتبش ابوذر میگوید: “وقتی فقر وارد خانه ای میشود، دین از درب دیگر خارج میشود” و یا پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) که بنیانگذار مکتبی است که همه ما مسلمانان به آن اعتقاد راسخ داریم چه شیوا و ساده بیان فرموده است: “من لا معاش له لا معاد له” کسی که زندگی مادی ندارد زندگی معنوی هم نخواهد داشت. چون؛ شکم خالی هیچ ندارد، جامعه ای که دچار کمبود اقتصادی و مادی است مسلماً کمبود های معنوی بسیاری خواهد داشت و آنچه را که در جامعه های فقیر، آنرا اخلاق و مذهب می نامند، متاسفانه معنویت در آن جایی ندارد.


میخواهم بگویم؛ فقر همه جا سر میکشد …

فقر ، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست …فقر ،حتی گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند…

 فقر ، چیزی را “نداشتن” است ؛ ولی آن چیز پول نیست ؛ طلا و غذا هم نیست …

فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند …

فقر ، اعجوبه ایست که بشکه های نفت در عربستان را تا ته سر میکشد …

فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند …

فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد میکند …

فقر ، کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …

فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود …

فقر ، همه جا سر میکشد …


فقر ، شب را “بی غذا”  سر کردن نیست …

فقر ، روز را “بی اندیشه” سر کردن است …


چند نکته قابل تامل در مرد فقر :


* فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

* فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

* فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

* فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما از تاریخ کشورت هیچی ندونی؛

* فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛

* فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛

* فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛

* فقر اینه که ۶ بار مکه رفته باشی و گرسنگی و درموندگی همسایه بغلیت رو ندونی

* فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛

* فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛

* فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛

* فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

* فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛

* فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

* فقر اینه که به زنت بگی کار نکن، ما که احتیاج مالی نداریم؛

* فقر اینه که همه جا شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

* فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی  های تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛

* فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه؛